رژیم جمهوری اسلامی ازفردای روی کارآمدنش چه دراعدامهای سران رژیم و چه درکشتارچند صد نفری روزهای تابستانی سال ۶۰، چه دراعدام های دسته جمعی چند هزارنفری زندانیان درسال ۶۷ و چه درجنگ وبه کشتن دادن چند صد هزارنفرازمردم و به دامان مرگ فرستادن آنها همواره نشان داد که جان انسانها برایش بی اهمیت بوده است. و این همه با نظارت شخص آیتالله خمینی صورت می گرفت . همان کسی که دوستان اصلاح طلب ما اکنون جانشینان او را به دورشدن ازاندیشههایش متهم میسازند!
بدیهی است اصلاحات دراین چنین نظامی خود بخود ناشدنی است چه رسد به آنکه با رجعت به اندیشه های خمینی بخواهیم آن را شدنی کنیم. درواقع آش جانشینان ایشان آنقدرشورشده بود که طرح "اصلاح نظام ازدرون " مطرح شد. من بنا ندارم به موضوع اصلاحات و ریشه آن بپردازم،اما این روزها کیست که نداند ساختمان کلنگی نظام ،با تیشه زدن جهت اصلاح خرابی هایش ممکن است هرآن به یکباره ریزش کند وبه کلی تخریب شود. وشاید اگردستی جهت اصلاح بدان نخورد مدت بیشتری به همین وضع سرپا بماند.
کار اصلاح بنایی که فرسوده گی و کهنگی اش ازیک سو و غیر کارشناسی بودن ساخت وسازش ازسوی دیگر آنرا به یک ساختمان ناهمگون با دیگربناها تبدیل کرده بود وهمواره ناگزیربودند که به مامورین تخریب رشوه های متعددی بدهند (اشاره به آوانس هایی که به غرب وشرق می پردازند) تا دوام آنرا تضمین کنند کارپیچیده ودشواری بود،و به تِِئوریسینی احتیاج داشت. آقای حجاریان سالها تلاش کرد که با اندیشهورزی و طی مقالات و مباحث بیشماری، ثابت کند که این نظام قابل اصلاح است، پس بایستی حفظ شود.
او آنقدردراین امرموفق بود که تئوریسین های رژیم باورکردند که اگراورا ترور کنند زبان گویای اصلاحات را خفه خواهند کرد. هردو طرف براصل حفظ بنا توافق داشتند اما یکی نه شریک می خواست نه حتی مستاجر!
حجاریان اما کوتاه نیامد وبا وخامت اوضاع جسمی اش همچنان با کمک ازمنابع غربی به غنای مباحثش افزود تا اینکه انتخابات ۲۲خرداد روی داد واو هم بمانند دیگر همراهانش بدون آنکه درکی ازوقایع گذشته داشته باشند و یا حتی بتوانند آینده پس از انتخابات را حدس بزنند همگی دردسترس ماندند تا دستگیرشدند.اینکه چراچنین کردند و یا چرا وحشیگری رژیم را با آنکه بارها آزموده بودند، درنیافتند موضوع این نوشته نیست اماکلید به همان درک امکان اصلاح بازمیگردد. به هرصورت اکنون او با جسمی رنجورومریض وبا زبانی ناتوان در مقابل دوربین تلویزیون به توضیح نظرات جدیدش می پردازد.
سالها پیش وقتی احسان طبری، تئوریسین برجسته و سالخورده حزب توده را دیدم که با فشارشریعتمداری مجبوربه نوشتن کتاب کجراهه شد و تمام اندیشه های ایدئولوژیک و آرمان های حزبی اش را به نقد کشید، فکر می کردم از آنجا که دوره ی انقلاب های مردمی به پایان رسیده ودیگرجریان های ایدئولوژیک دوران افول خود را سپری می کنند، در این مرزوبوم شاهد نقد تئوریک هیچ متفکری نخواهم بود. گو اینکه بلافاصله طی سال های بعد رژیم بسیاری از مخالفان خود را از دانشجوی معترض گرفته تا وبلاگ نویس، طنز پرداز، اصلاح طلب، ملی مذهبی و نویسنده را درمقابل دوربین به ندامت واداشت اما تا آقای حجاریان به هیچیک عنوان نظریه پرداز اطلاق نکرد.
درواقع سران نظام یک علاقه خاصی به آوردن مخالفان درمقابل دوربین دارند. شاید قبل از بهره سیاسی یک نوع ارضاء سیاسی دراین رفتار قابل درک تر باشد.آنها هنوزهم آرزودارند از رجوی روزی فیلم ندامت بگیرند، همانگونه که منتظرند تا موسوی وکروبی وخاتمی را به خانه های مردم ببرند وشاید سارکوزی را هم!
اما به غیرازاین جنبه که بیشتر وجه شخصی دارد وغلیرغم آن که مخالفان در وبلاگ ها می نویسند"مصاحبهها و اعترافات تلویزیونی بی تاثیراست". سران نظام میدانند که اعترافات تئوریک هم به نیروهای بسیجی ودانشجویی شان خوراک تبلیغاتی میدهد وکمی طعم پیروزی را به آنان میچشاند وهم برای مقطعی افسردگی را در جناح مخالف ایجاد میکند وآنها را به انفعال میکشاند. اما در طرف مقابل چه گذشته است؟ چرا آقای حجاریان با اینکه بهای سنگینی را تا کنون برای اندیشههایش پرداخته بود به عنوان نادم تئوریسین اصلاحات جلوی دوربین رفت ؟ به نظر میرسد چند احتمال وجود دارد تا چرایی این ندامت را بتوان حدس زد.
احتمال ۱: خشونت کثیف - می توان بدون هیچ تعمقی تنها به خشونت کثیف و بی حد ومرز رژیم تکیه کرد.که مثلا" وقتی دختر کسی را در مقابل اش به دست بازجو میدهند دیگرجایی برای مقاومت باقی نمی گذارد. پس اگرچنین است آیا هر مبارز سیاسی میتواند با تکیه به آن و تاکید برناگزیری اش، دست به هر ولنگاری سیاسی قبل از دستگیری بزند و سپس با امید به اینکه هواداران این ناگزیری را درک میکنند به جلوی دوربین بیاید؟
احتمال ۲: روشهای پیچیده اعتراف گیری – من چیزی درباره این روش بصورت مستند نمیدانم اما میدانم که به شدت بین مردم شایعاتی رایج است که مثلا" از داروهایی برای ایجاد فضایی مجازی استفاده می شود و قس علیهذا. . .
که از جنبه ناگزیری برای فرد نادم با احتمال ۱ تفاوت چندانی ندارد وهمان ایراد بر این افراد وارد است، که اساسا" با شناختی که از سوابق و فجایعی که رژیم در این سالها بدان مرتکب شده ،اصولا" نبایستی دستگیرمیشدند و یا حداقل قبل از دستگیری به اهرمهای فشارو همچنین نقاط ضعف خود میبایستی توجه کافی میداشتند زیرا بدیهی است کسی حاضر نمیشود برای اصلاح نظام درزیر شکنجه جان دهد، اما برای انقلاب چرا!!
احتمال ٣: معامله با رژیم - هم در انقلابیون مبارز رژیم شاه وهم درمیان مخالفان با این رژیم همیشه افرادی یافت می شده اند که حاضر به معامله بوده اند. معامله برای حفظ جان خویش و فرار از زیرفشار و درمقابل فروختن همرزمانشان یا رد تئوریک اندیشههای مخالف، بارها رژیم جمهوری اسلامی به زیر این معامله زده و بسیاری ازتوابین فعال را پس از بهره گیری سیاسی به اعدام سپرده است. شاه در این زمینه اصول بازی را بهتر رعایت میکرد ولی اینها توابین را در یک پارادوکس قرار میدادند که "شما همکاری تان برای حفظ اسلام است و نه برای حفظ جان خویش ، پس اجر خویش را در محکمه الهی خواهید گرفت و فعلا" اعدام شوید تا بعد ".
آقای حجاریان قطعا" میداند که اینان تا توبه کننده را به لجن نکشند دست از سرش برنمیدارند مگر آنکه به او در درازمدت احتیاج داشته باشند که بعید میدانم به این سرعتی که مردم از مرزهای اصلاحات می گذرند، عمراین احتیاج خیلی طول بکشد. و مهمتر آنکه با نبوغی که از آقای حجاریان سراغ دارم بعید میدانم ایشان به این امر واقف نباشد و معاملهای نماید که هردو سر آن باخت است. و بالاخره و مهمترین احتمال،
احتمال۴: آقای حجاریان آگاهانه جلوی دوربین آمده است.
رژیم همانگونه که بین سالهای ۶۰ تا ۶۷ همواره سعی کرد بعضی از سران گروههای سیاسی را برای شکستن اعضای شان به ندامت بکشاند و در حسینیه اوین و تلویزیون و حتی در بندهای عمومی بصورت تواب از آنها سود ببرد، هنوزهم این روش را کارآمد می داند و با آوردن ابطحی و عطریانفر همان بازی را دنبال میکند. اما توقع ندارد که آقای حجاریان هم همان سخنانی را بگوید که مثلا" آقای ابطحی به زبان میراند. بلکه از او خواسته دیگری دارد. اورا تئوریسین اصلاحات مینامد و می خواهد با نقد اندیشههایش به زبان خود اساسا" پنبه نظری اصلاحات را بزند و این را حجاریان نیز خوب میداند. پس اینجا دیگرنقد سیاسی کافی نیست بلکه نقد تئوریک ضروری است.
اما برای یک تئوریسین قدیمی وکار بلد داستان به گونه ای دیگراست. او می داند به غیر از آنکه مسئول راهبری نظری هواداران درجریان اصلاحات است، راهبری تئوریک آنانی که در بندند " وایضا "خودش" و بایستی از زیر ضرب خارج شوند نیز با اوست. او نمیخواهد در این شرایط دشوار آنها را تنها بگذارد و فقط به خود بیاندیشد، پس به نقد نظری اندیشه اصلاحات می پردازد. بحث علوم انسانی را پیش میکشد و کار را به جایی می رساند که در مباحث تئوریک تلویزیونی حتی حوزههای علمیه را به نقد میکشد، که آنها هم برای جلوگیری از این اشتباه تئوریک ماده مورد نظر را فراهم نکرده بودند. تاکید آقای حجاریان برچند چیزاست :
۱- اصل نظام را قبول داشته ایم (من وهواداران) و تلاش برای اصلاح بعضی امور آنهم برای حفظ بهتر همین نظام بوده است .
۲- این اشتباه تئوریک و ناخواسته بوده زیرا منابع غربی تنها منابع موجود برای بررسی علوم انسانی و اجتماعی است.
٣- به هیچ وجه بحث براندازی نرم را نپذیرفته و جریان اصلاحات را از آن مبری می داند.
۴- مقصر این اشتباه تئوریک و ناگزیر همگی هستیم .
۵- اگر رها شویم راه حلهایی هم برای جبران در جیب داریم.
او با این تاکیدات سعی می کند دین تئوریک خود را همچنان به هواداران ادا کند و آنها را از زیر اتهام براندازی خارج سازد. اگر چه آقای خامنه ای خیلی دوست دارد مثل همیشه خودش را قهرمان کشف این انحراف تئوریک معرفی نماید و بلافاصله پس از پخش دادگاه آقای حجاریان بحث علوم انسانی را پیش میکشد تا مبادا نظر کسی از او با درایت تر جلوه کند. ولی آقایان اطلاعاتی احمق نیستند وبه این سادگی دست از سر او برنمیدارند و ممکن است به همه ظرافت کار آقای حجاریان واقف باشند، ولی نکته دیگری هم قابل توجه است .
پذیرش موضوع ناگزیری اشتباه تئوریک را هنگامی آقای حجاریان به رژیم پیشنهاد میکند که اعتراضات مردمی در روز قدس رو به گسترش بوده و معترضین دانشجویی نیز در راهند. و اگر فشارهای داخلی با فشارهای خارجی و بین المللی در آینده نزدیک همراه شود، شاید رژیم مجبور به کوتاه آمدن در عرصه آزادی زندانیان شود، پس چه بهتر محملی تئوریک برای اغماض داشته باشد. به هر صورت اگر بناست کسانی مورد عفو مقام معظم رهبری قرار گیرند چه بهتر آنان اصلاح طلبان تواب باشند تا دانشجویانی که بناست در آینده دستگیر شوند و خیلی هم به حفظ نظام علاقه ای ندارند. از طرف دیگر رژیم نگران اوضاع جسمی آقای حجاریان نیز می باشد و با جلوی دوربین آوردن فردی مریض و الکن و بخشش او بصورت ظاهری، هم به این نگرانی پاسخ میدهد و هم رافت اسلامی اش را به رخ میکشد.
در انتها بد نیست دو نقل قول و نصیحت از دو نفر ( یک بازجو و یک مبارز) را ضمیمه کنم .
یادم می آید بازجویی میگفت: "همیشه مصاحبه گرفتن بهتر از نگرفتن آن است وبالاخره روزی به درد می خورد".
و مبارزی میگفت: "در زندان همیشه سکوت بهتر از حرف زدن است و در بیرون سخن گفتن بهتر از سکوت".
آذر پارسا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر