نگه داشتن زندانی در سلول انفرادی یک شکنجه است. بی خبر نگه داشتن زندانی از اخبار و اتفاقات دنیای پیرامون خود یک شکنجه است. کتک زدن زندانی یک شکنجه است. بی خوابی دادن به زندانی یک شکنجه است. بکارگیری تجاوز جنسی، فشار روحی، شلاق، کابل، شوک الکتریکی،اتاق سپید، سوزاندن، بریدن، شکستن، له کردن و ... به هر دلیلی علیه هر انسانی یک شکنجه است و هنگامی که این اعمال توسط یک حکومت به صورت مستمر و برنامه ریزی شده علیه جسم و روح دگر اندیشان برای دست برداشتن از افکار و عقاید خود انجام شود این یک جنایت علیه انسان و انسانیت توسط یک دیکتاتوری است.
مقاومت در برابر شکنجه یک ارزش است چرا که پا نهادن بر خواست و میل یک دیکتاتور و نظام دیکتاتوری است. هیچکس نمی تواند از انسانی توقع داشته باشد که سختی و درد را تحمل کند اما هنگامی که فردی خود را نماینده جمعی معرفی می کند یا هدایت مجموعه ای از افراد را به دست می گیرد از او این توقع می رود که بیشتر از افراد آن جمع یا مجموعه در برابر فشار و شکنجه مقاومت کند. نمی توان منکر این شد که میزان مقاومت افراد برجسته ی یک جریان مبارزاتی، اجتماعی و ... یا یک جریان سیاسی تاثیر شدیدی بر «مقاومت» دستگیر شدگان و «پیگیری» دستگیر نشده های آن جریان دارد. عدم تحمل سختی و یا پرهیز از مقاومت در برابر شکنجه توسط رهبران منجر به «یاس» و «سرخوردگی» بدنه یک جریان اجتماعی یا سیاسی و «مرگ زود هنگام» آن جریان می شود.
کسانی که آگاهانه برای آرمانهای خود سختی و درد را تحمل می کنند ستوده می شوند و رفتار آنان الگوی رفتاری بدنه ی یک حرکت اجتماعی یا سیاسی می شود. پافشاری بر خواستها و اهداف افزایش یافته و احساس مسئولیت در افراد تقویت می شود.
در یک دیکتاتوری میزان خطر و جدیت یک جریان سیاسی یا اجتماعی از نظر حکومت رابطه ی مستقیمی با میزان مقاومت زندانیان آن جریان دارد. با احساس خطر دیکتاتوری و جدی گرفته شدن یک جریان (به خصوص یک جریان مبارزاتی) به شدت بر میزان سرکوب و برخورد با چهره های اصلی و فعالان آن جریان افزوده شده و جنایات فجیعی علیه آنان صورت خواهد گرفت اما بر میزان نفوذ یک جریان مبارزاتی،اجتماعی، سیاسی یا ... در جامعه افزوده و محدودیت های تاثیرگزاری برای دیکتاتوری به وجود خواهد آمد.
آیا این نوشته در صدد تبدیل مقاومت در برابر فشار و شکنجه به یک واجب دینی است؟
مقاومت در برابر شکنجه به منظور دفاع از آرمانها یک ارزش است و این ارزش بدون نیاز به امثال این نوشته _ حتی در میان تبلیغات سنگین آگاهانه و مسلط که به معرفی مقاومت در جایگاه یک ضد ارزشِ غیر عقلانی می پردازند _ سینه به سینه و در جان تاریخ و کلام منتشر میشود. مقاومت انسانها (چه آزاد و چه در بند) در ریز هرگونه فشاری (ازمحدودیت های اجتماعی گرفته تا شکنجه) علیه هر نوع اجبار، قانون، ساختار و تفکر غیر انسانی در هر گوشه ای از تاریخ و تحت هر شرایط زمانی و مکانی مسلطی ستوده شده و توسط انسانهای آگاه و مبارزین دیگر الگو برداری میشود اما هدف تبلیغ کنندگان مقاومت تبدیل همه ی فعالان سیاسی، اجتماعی و ... به قهرمانانی با اراده های آهنین نیست. این امر شدنی هست اما وقوع آن با توجه به امکانات، انرژی و زمانی که لازم دارد با توجه به نیروی مادی و نیروی انسانی موجود امکان پذیر نیست. شکی نیست که هیچ دیکتاتوری ای نمی تواند در مقابل جنبشی که تمام اعضای آن دست به مقاومت می زنند پیروز باشد اما حال که چنین امکانی وجود ندارد باید چه کرد؟
1: سمپاشی نکردن علیه مقاومت کنندگان و دست برداشتن از ترویج مقاومت به عنوان یک ضد ارزش
در ایران ما شاهد آن بوده و هستیم که قهرمانان و مقاومت کنندگان در مقابل شکنجه از طرف کسانی که خود را قادر به مقاومت نمی بینند و به خصوص از طرف اندیشه های مخالف و رقیب مورد بی تفاوتی قرار گرفته و در سایه این بی تفاوتی دست حکومت برای سرکوب و قلع و قمع مقاومت کنندگان باز می شود. کار به همینجا ختم نشده و رسانه ها و تریبونهای آنان همراه و همگام با حکومت و به طرزی وحشیانه تر از حکومت دست به انحراف افکار عمومی از توجه به وضعیت مقاومت کننده و گاهی تخریب مقاومت کننده می زنند. همه باید یاد بگیریم حتی در صورتی که خود توانایی مقاومت در برابر شکنجه را نداریم از مقاومت کنندگان دفاع همه جانبه به عمل آورده و تنها گذاشتن یا خیانت به آنها جدا بپرهیزیم.
2: بستن دست دیکتاتوری در اعمال فشار به زندانیان دگر اندیش
یا
چرا دست دیکتاتوری برای سرکوب مخالفان خود باز است؟
توبه ی تلویزیونی اعلام شکست اندیشه در برابر ظلم نیست بلکه نشانه ی شکسته شدن جسم و اراده در مقابل شکنجه و درد است پس باید کاری کرد که ماشین تبلیغاتی حکومتدر این زمینه از کار بیافتد. تمام تلاشهای تبلیغاتی حکومت باید نتیجه ی عکس داده و با شکست مواجه شود. باید کاری کرد که حربه ی توبه و اعتراف هرچه زودتر در نظر همه ی مردم کشور پوسیده و نخ نما شود. چرا ما نتوانسته ایم کاری کنیم که در هنگام پخش اعترافات تلویزیونی و مراسم توبه زندانیان مردم تلویزیونهای خود را خاموش کنند؟ چرا صدا و سیمای انحصاری حکومت و روزنامه ها و سایتهای وابسته به حکومت در هنگام انتشار اخبار و اطلاعات این چنینی با هجوم و مراجعه ی چندباره بازدید کنندگان روبه رو می شود؟ اطلاع از سناریو بافته شده توسط حکومت برای سرکوب و قربانی کردن زندانیان امری طبیعی است اما آیا تبدیل شدن ما به عامل انتشار مطالب مورد پسند این حکومت دیکتاتوری امری عاقلانه است؟
در بسیاری از مواقع به دلیل تبدیل شدن اپوزیسیون ما به اپوزیسیونی بریده از جامعه و کاملا مجازی و نیز به دلیل کاهش سطح توقع از یک فعال سیاسی (که بخش بزرگی از آن به دلیل همان تبلیغات سنگین آگاهانه افراد و جریاناتی است که رادیکال شدن مطالبات و جامعه را به ضرر آینده و منافع فردی و گروهی خود می دانند و متاسفانه انحصار رسانه ای را هم در دست دارند.) کار یک فعال سیاسی تا حد یک کاربر غیر تولید کننده ی اینترنت تقلیل یافته است.
به جای آنکه کسی که مدعی فعالیت سیاسی (از هر نوع) است با بررسی رسانه های حکومتی و اطلاع از نوع بازی و سناریو بافته شده از سوی دیکتاتوری دست به یک کنش تولیدی مانند نوشتن مقاله، انجام مصاحبه، ارائه تحلیل، تهیه یک برنامه و ... برای مقابله با سناریو حکومت بزند ترجیح می دهد که تولیدات رسانه های حکومت را بازانتشار داده و بر عمل خود نام پر مسمای «اطلاع رسانی» را اطلاق کند.
ایراد اساسی ای که به کل اپوزیسیون ما اعم از داخلی و خارجی وارد است این است که مدتهاست ارتباط خود را با جامعه از دست داده است و متاسفانه زیر بار این قطع شدن ارتباط هم نمی رود. به جز بخشی از اصلاح طلبان که حکومت از پایبندی آنها به چهارچوب هایش اطمینان دارد و به آنها مجوزهای محدودی مثل انتشار روزنامه می دهد بقیه اپوزیسیون و حتی اصلاح طلبانی که کمی تند تر از همفکران خود می اندیشند یا عمل می کنند از داشتن تریبون و رسانه محروم هستند. اپوزیسیون ما مخاطب خودش است و در مواقعی بیشتر در حال جنگ با خودش است تا نبرد با دیکتاتوری حاکم بر ایران.
اپوزیسیون داخل ایران باید از پشت کامپیوترهای خود بلند شده و به کف کفشهایش اجازه دهد سائیده شدن روی آسفالت خیابانها را تجربه کند. مخالفان دیکتاتوری باید اجازه دهند به جای انگشتان دست و کیبردها، زبانشان با مردم سخن بگوید. از این طریق می توان بدون واسطه رسانه، مستقیما به جنگ رسانه های حکومت رفته و نمایش های بی ارزشی مثل برگزاری دادگاه های نمایشی را بی اثر کرد.
فعالیت حقوق بشری
مساله بعدی فعالان حقوق بشری هستند. فعالان حقوق بشری به دلیل نوع فعالیت خود مخاطبانی فارغ از گرایشات مختلف فکری دارند. مسئله ی انسان و حقوق اولیه بشری مسائلی هستند که با دغدغه ی خاصی از سوی افکار عمومی پیگیری می شوند و برای مردم هم دارای موقعیت ویژه ای هستند. متاسفانه این نوع فعالیت نیز در ایران دارا ی دو مشکل اساسی است:
1: فعالیت حقوق بشری در حد کار خبری و جمع آوری امضا در حمایت از افرادی زندانی شده توسط حکومت تقلیل یافته است.
باید توجه داشت هدف فعالیت حقوق بشری کسانی هستند که حقوق اولیه آنها به عنوان انسان نقض شده است. برای نقض حقوق انسانی یک فرد یا گروه زندانی شدن یا نشدن ملاک نیست. ممکن است فرد یا گروهی بدون آنگه به زندان افکنده شوند حقوق انسانی آنها مورد تاخت و تاز حکومت و یا هر نیروی دیگری قرار گیرد. نکته ی مهمتر اینکه خبر رسانی در مورد نقض حقوق بشر ابتدایی ترین فعالیت ممکن در زمینه ی حقوق بشر است نه تنها فعالیت ممکن! پیگیری حقوقی مسائل، تامین مادی کسانی که خود یا خانوداه تحت تکفلشان به دلیل نقض شدن حقوق اولیه قادر به تامین خود نیستند، پیگرد حقوقی ناقضان حقوق بشر و دیگر موارد این چنینی باید در دستور کار فعالان حقوق بشری قرار بگیرد.
2: فعالیت حقوق بشر به صورت انحصاری در دست عده ای خاص قرار گرفته و با نگاه کاسب کارانه به آن نگریسته می شود.
وظیفه ی کسی که خود را فعال حقوق بشر می نامند چیست؟ دفاع از حقوق اولیه همه ی انسانها یا دفاع از حقوق اولیه انسانهای خاص؟ مجموعه های مدعی دفاع از حقوق بشر موجود نشان داده اند که بیش از آنکه مدافع حقوق انسانهای گمنام و بی دفاع باشند مدافع حقوق سوژه های خاص خود هستند. این سوژه های خاص کسانی هستند که دولتهای غربی به آنها توجه خاص دارند. گروه های حقوق بشری که از کنار فجیع ترین موارد نقض حقوق بشر در شهرستانها و یا در رابطه با کسانی که شناخته شده نیستند به بهانه ی «عدم شناخت» یا «نبود اطمینان» می گذرند برای پرداختن به امور کسانی که تابعیت اروپایی یا آمریکایی دارند با یکدیگر مسابقه داده و _ با پرداختن بیش از حد به وضعیت کسانی که تجربه نشان داده است جمهوری اسلامی از آنها برای گرو کشی استفاده می کند و کاری به کارشان ندارد _ باعث می شوند در مقاطع متعدد افکار عمومی از وضعیت کسانی که واقعا در معرض نقض حقوق بشر هستند منحرف شود.
هدف در اینجا دقیقا به چالش کشیدن رفتار دوگانه ی حقوق بشری ها در مقابل انسانها است. اگر بخواهیم مورد را با دید مثبت بشکافیم باید بگوییم همانطور که دیکتاتور ایران شهروندان را به درجه ی یک و دو تقسیم می کند و فعالان حقوق بشری هم شهروندان این کشور را به دو گروه انسان و انسانتر تقسیم کرده و مسائل مربوط به گروه دوم را با جدیت و جذابیت خاص پیگیری می کنند. فعالان حقوق بشر باید به جای پرداختن به سوژه ها مورد پسند غرب به مردم کشورشان توجه کنند و سوژه های گمنام و بی پناه تر را با جدیت و توجهی دوچندان حمایت کنند.
چین و روسیه، اروپا و آمریکا
مساله ی بعدی فشار به دولتهای غربی است. یادمان باشد این تنها چین و روسیه نیستند که با حمایت خود از حکومت ایران ضمن به یغما بردن ثروتهای عمومی ایران حاکمان را در سرکوب مردم یاری می دهند. فراموش نکنیم این شرکتهای بزرگ اروپایی و آمریکایی هستند که برای سود بیشتر _ و به مدد تحریمها _ کالا ها و تکنولوژی خود را به چند برابر قیمت متعارف به حکومت ایران می فروشند. حمایت از حکومت ایران تنها پشتیبانی در شورای امنیت سازمان ملل نیست. حمایت از حکومت ایران با فروش تجهیزات و تکنولوژی شنود و فیلترینگ هم صورت می گیرد. اتفاقا حمایت از حکومت ایران با فروش تجهیزات پیشرفته ی پلیس و با فروش ابزار و ادوات ضد شورش (بخوانید سرکوب مردم) توسط شرکتها و دولتهای غربی به صورت جدی تری صورت می گیرد تا با تعدیل یک بیانیه در سازمان ملل توسط چین و روسیه.
با شرایط امروز دنیا باید آگاه بود و درک کرد که هیچ دولت و حکومتی به جز منافع خود در عرصه ی بین المللی به دنبال چیز دیگری نیست. باید از طریق افکار عمومی و منتقدان نظم فعلی جهانی، دولتهای خارجی از چین و روسیه گرفته تا آلمان و اتریش و آمریکا را وادار کرد از هر نوع همکاری و حمایت از جمهوری اسلامی و دولت کودتا خودداری کنند. هر نوع همکاری و حمایت از سوی «هر» دولتی نسبت به جمهوری اسلامی باید افشا شود.
در نظر گرفتن جمیع این موارد و حل مشکلات درونی مخالفان دیکتاتوری این امکان را به ما می دهد تا دست این حکومت را در تمام زمینه ها به خصوص در زمینه ی فشار به زندانیان سیاسی ببندیم و اجازه ندهیم این حکومت در پناه ضعفها و مشکلات مخالفان خود دستش برای سرکوب باز باشد.
لحظه ای که برای همه ی مردم ایران این نکته روشن شود که دادگاه تفتیش عقاید یادگار حکومتهای قرون وسطایی بوده و تنها یک دیکتاتوری می تواند از آن بهره مند شود این دادگاه ها حتی در دورافتاده ترین نقاط ایران به ابزاری تبلیغی علیه خود دیکتاتوری تبدیل می شوند. چرا یکبار و برای همیشه مردم کشوری چنان کوس رسوایی یک دیکتاتوری و دادگاه های تفتیش عقایدش را نکوبند که این دادگاه برای همیشه از تاریخ بشر حذف شود و چرا مردم ایران آن مردمی نباشند که این عمل را انجام دهند؟
بیژن کرامتی
تهران- 28/شهریور/ 1388
19bahman1349@gmail.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر